سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوه زندگی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کلام

معرفت شناسی دینی
از آن جهت که بحث هاى معرفت شناسى دینى، نوعى تازگى در این دیار دارد، لازم است در آغاز، به توضیح و تبیین بعضى از اصطلاحات و یا به تعبیر دیگر به ذکر پاره اى از مبادى تصورى و تصدیقى آن مانند مفاهیم معرفت شناسى، معرفت دینى، متد و روش معرفت شناسى و مفهوم دین و ایمان بپردازیم.
تعریف و مشخصات معرفت شناسى دینى
[1]
ـ معرفت شناسى دینى، یک نوع معرفت درجه ى دوم است که شخص معرفت شناس با دید تاریخ مند خود، به معارف دینى نظر مى کند و از مبادى تصورى، تصدیقى، احکام و عوارض آن گزارش مى دهد. براى توضیح بیش تر لازم است به یک تقسیم بندى کلى در زمینه ى معرفت شناسى
[2] اشاره کنیم. معرفت شناسى، به دو گونه ى معرفت شناسى پیشینى[3] و معرفت شناسى پسینى[4] تقسیم شده است.
1 ـ معرفت شناسى پیشینى: در این قسم از معرفت شناسى، از وجود ذهنى، علم و ادراکات سخن به میان مى آید و به عبارت دیگر، موضوع این معرفت شناسى، وجود یا ماهیت علم است که محمولاتى چون تجرد، مادیت و اتحاد با عاِلم و معلوم، کیف نفسانى و... بر آن حمل مى شود; مثلا گفته مى شود: وجود علم، مجرد است و یا ماهیت علم، کیف نفسانى است و یا این که علم با عالم و معلوم اتحّاد دارد و نیز تقسیم پذیرى علم به حضورى و حصولى و ده ها نمونه ى دیگر; به این نوع از معرفت شناسى، علم شناسى و معرفت شناسى قبل از تحقّق علوم و یا معرفت شناسى فیلسوفانه نیز گفته مى شود. شایان ذکر است که این نوع از معرفت شناسى از دو حیث وجود شناختى علم و کاشفیت علم مورد بحث قرار مى گیرد. یعنى، گاه از وجود و ماهیت علم سخن به میان مى آید و گاه از کاشفیت معارف از واقع بحث مى شود.
2 ـ معرفت شناسى پسینى: این نوع از معرفت شناسى بر خلاف قسم سابق، بعد از تحقق علوم و معارف بشرى پدید مى آید و به وجود یا ماهیت علم به عنوان واقعیتى در ذهن انسان توجهى ندارد; بلکه موضوع آن، مجموعه ى معارف و گزاره ها یا تصورات و تصدیقات موجود در علوم مى باشد، به این معنا که معرفت شناس پسینى، سیر تاریخى علم را از آغاز پیدایش تاکنون مطالعه کرده و سپس احکام و عوارض کشف شده را بر آن گزاره ها مترتب مى کند.
به عبارت دیگر، موضوع این دسته از معرفت شناسى، از سنخ معرفت است. ذکر این نکته لازم است که معرفت شناس به تمام گزاره هاى یک علم یا علوم مورد نظر توجه دارد، اعم از این که گزاره ها با واقع مطابقت داشته باشد یا هیچ گونه تطابقى نداشته باشند; به تعبیر دیگر، تمام تصدیق ها و تکذیب هاى گزاره هاى آن علم را که مورد پذیرش عالمان آن رشته قرار گرفته است، مورد مطالعه قرار مى دهد; در نتیجه، موضوع معرفت شناسى پسینى که از آن به معرفت شناسى درجه ى دوم، معرفت شناسى بعد از تحقق علم و فلسفه ى مضاف یاد مى کنند، معارف درجه ى اول مى باشد. این نوع معرفت شناسى از ثبات و تغییر، علل تحولِ معارف درجه ى اوّل و ارتباط آن ها با دانش هاى دیگر بحث مى کند.
براى توضیح بیش تر لازم است به تقسیم دیگرى در باره ى معارف بشرى اشاره کنیم. معارف بشرى به دو دسته ى معارف درجه ى اول و معارف درجه ى دوم دسته بندى شده اند. معارف درجه ى اول، معارفى هستند که از حقایق مشخصى بحث مى کنند; براى نمونه، در فیزیک از موضوعاتى چون مادّه، انرژى، وزن، جرم، حرکت، نیرو، نور و مانند آن بحث مى شود و یا در شیمى، عناصر را مورد بحث و بررسى قرار مى دهند; ولى معارف درجه ى دوم از معارف درجه ى اوّل سخن مى گویند; مانند فلسفه ى علم فیزیک
[5] که در آن، خودِ علم فیزیک مورد مطالعه قرار مى گیرد و یا به طور کلى در فلسفه ى علم[6] از علوم تجربى، از آن جهت که یک هویت تاریخى دارد بحث مى شود و به سؤالاتى چون: آیا گزاره هاى علمى اثبات پذیرند یا ابطال پذیر؟ آیا قضایاى علمى ثابت اند یا متحوّل؟ و... پاسخ مى دهد. با توجه به مطالب فوق روشن مى شود که فلسفه ى هر علمى در طول همان علم قرار دارد; نه در عرض و یا جلوتر از آن و عنوان هایى چون فلسفه ى اخلاق، فلسفه ى کلام، فلسفه ى سیاست، فلسفه ى ریاضیات و نیز معرفت شناسى دینى، همگى جزء معارف درجه ى دوم یا معرفت شناسى پسینى به شمار مى آیند.
ـ موضوع معرفت شناسى دینى، معرفت دینى است و معرفت دینى مفهوم عامى است که بر تمام گزاره هاى گرفته شده از شریعت اطلاق مى شود; در نتیجه، معارف فقهى، کلامى، تفسیرى، حدیثى و... همگى مصادیق معرفت دینى به شمار مى آیند، البته همه ى معرفت هاى کلامى را نمى شود جزء معرفت دینى محسوب کرد; زیرا همه ى آن ها از شریعت بحث نمى کنند; هم چنان که مباحث الهیات بالمعنى الاخص در کتاب هاى کلامى مشهود است; ولى معارف عقلى مربوط به دین را باید جزء معارف دینى به شمار آوریم.
ـ براى هر یک از معارف دینى، مانند فقه، کلام و... تشکیل معرفت شناسى مستقلى مانند فلسفه ى فقه و فلسفه ى علم کلام ضرورت دارد.
ـ پاره اى از فلسفه هاى مضاف، در شاخه هاى معارف بشرى جاى دارند; ولى از سنخ معارف درجه ى دوم شمرده نمى شوند; زیرا موضوع آن ها از سنخ معرفت نمى باشد; مانند فلسفه ى دین ـ به یک معنا، فلسفه ى تاریخ و فلسفه ى احکام; زیرا گاهى فلسفه ى دین به معناى دانشى که با روش عقلى به اثبات یا نفى گزاره هاى دینى مى پردازد، به کار مى رود و فلسفه ى احکام نیز به معناى کشف مناط و علل احکام موجود در شریعت است و فلسفه ى تاریخ یعنى کشف علل و عوامل وقایع و پدیده هاى تاریخى و از آن رو که موضوع این علوم از سنخ معرفت و دانش نیستند، جزء علوم درجه ى دوم محسوب نمى شوند.
تبیین مفهوم دین
براى فهم دقیق تر مباحث معرفت شناسى دینى، مى بایست به تبیین و تعریف مفهوم دین نیز پرداخت تا معرفت دینى بتواند جایگاه خود را خوب باز کند، دین در لغت به معناى اطاعت، جزا، خضوع و تسلیم است; ولى تعریف لغوى دین در این گونه بحث ها مشکل گشا نیست; بنا بر این، ناچاریم به تعریف اصطلاحى دین بپردازیم. اصطلاح دین در این عصر به سختى قابل تعریف است; زیرا تعاریف ارایه شده، یا آن چنان وسیع اند که اغیار را نیز به حریم خود راه داده اند و مکاتبى همچون مارکسیسم را در بر گرفته اند و یا آن چنان محدود مى باشند که جامع افراد خود نمى باشند. مشکل اساسى در این بحث، این است که آیا ادیان موجود، امور یا امر مشترکى دارند تا بر اساس آن امر مشترک بتوان تعریفى براى آن ارایه کرد یا خیر؟
تعاریف مختلف دین، در گفتار مستقلى آمده است; ولى در این جا تنها به تعریف برخى از نویسندگان اشاره مى کنیم; بنا بر این تعریف، دین عبارت است از کتاب و سنت
[7] و یا ارکان و اصول و فروع دین نازل بر نبى[8] و یا متون دینى و احوال و رفتار پیشوایان دینى[9] و یا کتاب، سنت و تاریخ زندگى پیشوایان دینى.[10]
این تعریف، علاوه بر تهافت کلامى، داراى چند اشکال ذیل نیز مى باشد:
اشکال اوّل این است که نویسنده در این عبارت، گاهى در صدد تعریف دین برآمده است و گاه در صدد تعریف شریعت; و بر آشنایان به علم کلام پوشیده نیست که این دو اصطلاح با هم متفاوت اند; زیرا علاوه بر اشتراک لفظى کلمه ى شریعت، نوعاً شریعت به فروع و انشعابات دین اطلاق مى شود و معنایى اخص از دین دارد.
اشکال دوم نویسنده این است که بین دین و متون دینى خلط کرده است; دین، مجموعه ى حقایق و ارزش هایى است که متون دین از آن ها حکایت مى کنند; پس نسبت بین متون دین و دین، نسبت حاکى و محکى مى باشد.
در نتیجه، تعریف برگزیده ى ما از دین، ـ هم چنان که در گفتار دوّم گذشت ـ عبارت است از مجموعه ى حقایق و ارزش هایى که از طریق وحى به وسیله ى کتاب و سنّت جهت هدایت انسان ها به دست بشر مى رسد. نکته اى که توجه به آن لازم است، این است که گرچه امکان دارد مضامین بعضى از آن گزاره ها، از راه هاى عادى نیز به دست بیاید، ولى چون فرض این است که فعلا از طریق وحى به دست آمده اند، جزء دین محسوب مى شوند.
معرفت دینى
از آن جهت که مفهوم معرفت دینى براى عده اى از محققان، ابهاماتى به وجود آورده، تبیین اجمالى آن لازم و ضرورى است.
بر اساس تعاریف مختلف از دین، مفهوم معرفت دینى نیز تفاوت پیدا مى کند. نویسنده ى کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت، در عبارات مختلفى، اصطلاح معرفت دینى را تعریف و تبیین نموده است; گاهى از آن به فهم دینى یا فهم شریعت و زمانى به فهم آدمیان از شریعت و بسیارى از مواقع به معرفت دینى یاد کرده است
[11] که در این جا به بعضى از عبارت هاى ایشان اشاره مى کنیم:
«معرفت دینى در تعریف ما عین تفسیر شریعت است و معانیى است که از فهم کلام بارى و اقوال پیشوایان دین حاصل مى گردد». «مراد ما از معرفت دینى این است: مجموعه اى از گزاره هایى که از راه خاصى به مدد ابزار خاصى با نظر کردن بر متون دینى و احوال و رفتار پیشوایان دینى حاصل آمده اند». «معرفت دینى، یعنى معارف حاصله از فهم کتاب و سنت و تاریخ زندگى پیشوایان دینى فهم اصول و مبانى و ارکان و فروع دین; همه ى سخن ما در این جاست; معرفت دینى که همان معارف مستفاد از کتاب و سنت باشد...».
[12]
تعاریف نویسنده ى این کتاب از معرفت دینى، گذشته از تهافت و تفاوت آن ها، بیش تر به معرفت متون دینى بر مى گردد تا معرفت دینى; در هر صورت بحث از اصطلاح چندان مهم نیست; آن چه ضرورت دارد فهم واحد از اصطلاحات است تا از مغالطه ى مشترک لفظى ایمن بمانیم.